برای درد بی درمان شاعرها چه باید کرد

نگاهم نه ، غمم را فاش کرده ابر چشمانم
که من تفسیر خیس سوره ی تنزیل بارانم
به گلدانهای خالی می کنم تقدیم شعرم را
که خالی تر شود از رنگ و بو دنیای دیوانم
قلم از دفتر آویزان شده یا من از این دنیا
نمی خواهم زیادی حرف هایم را بپیچانم
نوشتم دوستت دارم ، همین یک جمله ی ساده
نشانده طفل آتش پاره ای را روی دامانم
و دارد واژه واژه می مکد خون مرا طفلم
اگر عاشق شدن این بود ، ولله پشیمانم
برای درد بی درمان شاعرها چه باید کرد
جواب پرسش بی پاسخم را خوب می دانم

شاعر : علی برزگری خانقاه

به اشتراک بگذارید:

اشتراک گذاری در facebook
Share on Facebook
اشتراک گذاری در twitter
Share on Twitter
اشتراک گذاری در linkedin
Share on Linkdin
اشتراک گذاری در pinterest
Share on Pinterest

نظر شما چیست ؟