چشم های عاصفی

می شدی زیباتر از گل وقت بارانی شدن
در تو جاری بود احساس گلستانی شدن

بود در آرامشت شور اباالفضلی ناب
نبض تو می زد برای خوب قربانی شدن

می زدی پل بر روی امواج دریای خطر
کوه خم می شد برایت روز طوفانی شدن

دست بازی داشتی با چشم های عاصفی
با نگین و با نگاهت، با سلیمانی شدن

از زمان بودی جلوتر مرکبت رهوار بود
می شمردی لحظه ها را روز جولانی شدن

نذر زهرا کردی این هستی که شد نذرت قبول
دست و دلبازی نمودی وقت مهمانی شدن

پا به پای نوحه ها بر سینه آتش می زدی
ضجه ات بود از همان آغاز پایانی شدن

شانه هایت جلوه گاه بوسه های نور شد
در تو پیدا بود راز ‌پرتو افشانی شدن

زینبیه با حضورت زینبی تر جان گرفت
درحرم می خواستی این گونه نورانی شدن

رفتی اقیانوس امت موج هجرت را چشید
یار از ما خواست غالب بر پریشانی شدن

قصد قربت کرد شاعر با غزل شد همسفر
میبدی بود نمود او قصد کرمانی شدن

دشت ها دلتنگ چشمان نجیب قاسم اند
کاش بر گردد برای باز بارانی شدن

شاعر : سید علی میری رکن آبادی

به اشتراک بگذارید:

اشتراک گذاری در facebook
Share on Facebook
اشتراک گذاری در twitter
Share on Twitter
اشتراک گذاری در linkedin
Share on Linkdin
اشتراک گذاری در pinterest
Share on Pinterest

نظر شما چیست ؟