دسته‌بندی: آخرین اشعار شاعران یزد

آخرین اشعار شاعران یزد

در من نشستی و جانم به لب رسید

کی از تو غافلم که دل از ما بریده‌ای ای مونس دلم تو همان نور دیده‌ای از آن زمان که جادوی چشم تو دیده‌ام جز

آخرین اشعار شاعران یزد

چقدر شعر سرودم که مال من باشی

دیوار کاه‌گلی بادگیر و حوض بزرگو رقص ماهی تنها میان نقاشیمن و تو و غزلی با کویر آغشتهچقدر شعر سرودم که مال من باشی به

آخرین اشعار شاعران یزد

دیده بانِ تنفس

( به شهدای مدافع سلامت وطن) گر چه از بمب و موشک و ترکش هیچ ردی نمیشود پیدا حال شب های حمله را داری دیده

آخرین اشعار شاعران یزد

آیدا

آیدا نمی‌رفتم اگر آن چشم‌هایت حس گرمی داشتاگر مرداب عشق ما فقط آب ولرمی داشت نزن حرفی از ارزش خوب می‌دانم من در دامخودت از

آخرین اشعار شاعران یزد

دوای فصل دوری،نوشدارو بعد پاییز است

دوای درد دوری را اگر باشد خریدارمکه بر احوال دل آرامشی مطلق بدهکارم غریبی آشنا در کوچه‌های شهر می‌چرخمبه دنبال کسی ؛ در حافظه،جا مانده

آخرین اشعار شاعران یزد

نباید شادی و آواز باشد

نباید شادی و آواز باشد کسی با دیگری همراز باشد به چشم شهر منفور است اینکه کبوتر عاشق یک باز باشد *** گفتم که خدا

آخرین اشعار شاعران یزد

وقتی که تنها می شوم دریا نمی چسبد

وقتی که تنها می شوم دریا نمی چسبدگشت و گذار اطراف ساحل ها نمی چسبد یک دوستت دارم بگو، شیرین شود کامملیمو که چاقو می

آخرین اشعار شاعران یزد

توان که صبر مرا ضرب در هزار کنید

توان که صبر مرا ضرب در هزار کنیدتمام ثانیه‌ها صرف انتظار کنید کلام ساغر مستی مراکند مدهوشمرا زباده‌ی مستانه بی‌قرار کنید به واژه واژه غزل‌های