متولد ۱۳۷۳ شهرستان اشکذر
سرایش شعر را از ۱۲ سالگی شروع کرده است. وی در سن پانزده سالگی در جشنوارهٔ بزرگداشت سال پیامبر اعظم به عنوان شاعر نوجوان برگزیده شده است.
از اوست:
۱
تابلوی ژکوند…
شما ژکوندی و من هم داوینچی ات شده ام
و واژه ها همگی رنگهای نقاشی است
بخند, تا که به تابلو جاندهی بانو
که خنده های قشنگت خدای نقاشی است
اگر که “پت” بشوی “مت” شدن که کاری نیست!
که عشق کارتون شیرین اشتباهات است…
هنوز گربهٔ این قصه در پی موش است
میان “تام” و “جری” عاشقی مکافات است!
همیشه باعث جذّابت، کمی اخم است
به بنده حق بده! اخمت بسی تماشایی است
پس اینکه سربه سرت میگذارم ای بانو
فقط برای تماشای اوج زیبایی است…
نگاه شیطنت آمیز من به روسری ات
که باد در پی دزدیدنش قدم میزد
همین تولّد یک حسِّ تازه در من بود
که هر چه شعر قشنگست را رقم میزد…
کنار دکمهٔ مانتوت عبور کرد نسیم
و خوش سلیقه ترین بوی ادوکلن پیچید
تو باعثش شده ای; پیپ میکشم هر شب
که حین دیدن تو بویی از توتون پیچید…
پرنسسم! دل من غنج میرود وقتی
نگاه دزدکی ات زیر پلک میرقصد
چقدر لحظهٔ دیدار ما رمانتیک است
که دست دیدهٔ مان آشکار میلرزد…
.
.
.
مونالیزای قشنگم! تمام شد تابلو
نگاه کن تو به تصویر شیک لبخندت
نگاه کن چه کشید است شاعری نقّاش!
نگاه کن به داوینچی، به مردِ دربندت!
۲
مثل یک قطره در اندیشهٔ دریا شدنم
“من “در این جامعه در حسرت یک “ما “شدنم
عادتم این شده تصویر جماعت باشم
مثل یک آینه دنبال تماشا شدنم
کودکی نیست که بر پنجره سنگی بزند
مثل یک پنجره در حسرت یک وا شدنم
از خدا بیخبرم! یا که خدا بیخبر است!
من خودم معنی یکعمر معمّا شدنم
گریه کردم و مپرسید کسی حال مرا
مثل یک راز نهان در پی افشا شدنم
خون خودکار به پیراهن کاغذها ریخت
من در این همهمه در فکر شکیبا شدنم
شهر تهران که شلوغ است! ولی بااینحال
خسته از قصّهٔ دلتنگی و تنها شدنم