نگاهم نه ، غمم را فاش کرده ابر چشمانم
که من تفسیر خیس سوره ی تنزیل بارانم
به گلدانهای خالی می کنم تقدیم شعرم را
که خالی تر شود از رنگ و بو دنیای دیوانم
قلم از دفتر آویزان شده یا من از این دنیا
نمی خواهم زیادی حرف هایم را بپیچانم
نوشتم دوستت دارم ، همین یک جمله ی ساده
نشانده طفل آتش پاره ای را روی دامانم
و دارد واژه واژه می مکد خون مرا طفلم
اگر عاشق شدن این بود ، ولله پشیمانم
برای درد بی درمان شاعرها چه باید کرد
جواب پرسش بی پاسخم را خوب می دانم
شاعر : علی برزگری خانقاه