بگو این راز را پشت در این خانه بگذارند
شهید گریه را بی قبر در ویرانه بگذارند
بگو حتی صدای بیصدای زخم هایش را
چنان تابوت گمنامی به روی شانه بگذارند
بگو نامحرمان عشق را بیرون کنند آنگاه
لبان ضجه را روی لب پیمانه بگذارند
هلا خورشید غم پهلوی پنهان در شبی نیلی!
بگو پهلوی نامت شمع در میخانه بگذارند
شگفتا الفت جان تو با آتش که عشاقت
چنین نام تو را بر روی هر پروانه بگذارند
که مارا در غمت ،مردآفرین بانو! فقط باید
به حال خویش غرق گریه ای مردانه بگذارند
بگو پرواز ناپیدا ! کبوترها دعایم را
بدنبال تو بر بام کدامین خانه بگذارند؟
شاعر: سودابه مهیجی نصر آبادی