مینیــاتور آبی چشمت،قلـــم خستــــه را تکـــان داد و
پشت هم هی غزل تراوش کرد،واژه هایش به شب امان داد و
از خلیج نگاه تو تابید ،لحظــه هایی به رنگ ساده ی عشق
لحظه هایی که شـــوق بودن را،به دل موج ها نشان داد و
راستـــی با توام ، تو کـــه حالا افتخــــار تمام ایرانی
تو که افسـانه های دیرینت،ذهن خود را به آسمـان داد و…
ریگ هایت همیشه تب دار است،ساحلت از ترانه ها سرشار
جذر و مدت چنان اثر دارد که به هم زد ردیف و قافیـه را
لهجـــه ی سرخ ماهیـــان خلیج ،نام زیبا و بادوام فارس
همـــه از حس تو نشان دارد یعنـــی از حس آبی دریا
بادبان ها دوباره آمـــاده است،ناخدا این سفر خطر دارد
کشتی ات را به آبها بسپار،دل خود را به لحظه های خدا
باید از این به بعــــد بنویسی با قلموی نازک احساس:
این خلیج همیشه رویایی ، شــــده با نام فارس پا برجا
افسانه نوری