رباعی غدیر / ذریه طباطبایی

یک کاروان نور می آید
از مشرق دریای بیداری
از چشمه ی جوشان یک تقدیر
تادر رگ دوران شود جاری

می آید از حج ا لوداع احمد
با بوذر وسلمان وبا عمار
همراه او آیینه دار عشق
هم فاطمه هم حیدر کرار

دارد رسالت روی دوشش او
کامل کند دین وشریعت را
با رایتی از علم و آزادی
بخشد به عالم جام نعمت را

در یک طلوع صبح بارانی
برمنبری افراشت ایمان را
آمد رسول فاتح دلها
تا برکند تشویش انسان را

بعداز ثنا وحمد معبودش
گفت از زلال آبی یک رود
از اولین خورشید راه دین
تا آخرینش مهدی موعود

دست علی در دست قران بود
شد آسمان مست ازمی توحید
من کنت مولا بر زبان جاری
نور هدایت بر زمین تابید

گفتا پیمبر” وال من والا”
آیینه ی عترت شکوفا شد
در سایه ی نخل تولایش
آیات حق یک باره معنا شد

باغ ولایت پر شد از تکبیر
گلها سرود« هل اتی» خواندند
بر ساقه سبز غدیر خم
عطر گلاب کعبه افشاندند

به اشتراک بگذارید:

اشتراک گذاری در facebook
Share on Facebook
اشتراک گذاری در twitter
Share on Twitter
اشتراک گذاری در linkedin
Share on Linkdin
اشتراک گذاری در pinterest
Share on Pinterest

نظر شما چیست ؟