زن در تمام زندگی مال خودش نیست
چون سایه پشت سر به دنبال خودش نیست
حتی هوای آرزویش را ندارد
دنبال شادیها و آمال خودش نیست
دنیایی از مهر است… مهری مادرانه
آغوش گرمش آفتابی بیکرانه
لبخند سرخش رویش باغی بهاری
نازِ نوازشهای نرمش عاشقانه!
باید بخندد تا از او دنیا بخندد
دامن به دامن لالهی صحرا بخندد
تا رود از خندیدنش جریان بگیرد
با هایوهویش تا لب دریا بخندد
ای کاش گاهی ناگهان پر باز می کرد
با بالهای کوچکش پرواز میکرد
با دستهی پروانهها تا دشت میرفت
با هر قناری مینشست آواز میکرد
ای کاش راحت بود… آزاد و سبکبار
سرخوشترین گل بود در دست چمنزار
گاهی که دلتنگ خودش میشد زمانی
چون ابر باران میشد و میزد به گلزار
✍️الهه مرتضایی