متولد اردیبهشت ۱۳۶۴ تهران
کارشناس در مرکز پژوهشهای سیما، دارای مدرک تحصیلی نرم افزار- دانشجوی ادبیات فارسی با کسب بیش پنجاه رتبه از جشنواره های مطرح ادبی کشور
آثار:
نوبت به نوبت آفتاب
جمعه ها هنوز خواب می بینند
سکوت گفتنی (برنده جایزه ادبی پروین اعتصامی و نامزد جایزه قلم زرین)
گریه با ابرهای موافق
برایت نامی سراغ ندارم
از اوست:
۱
خالی تر از قطار بدون ریل، تنهاتر از تمام مسافرها
با پای گریه آمده ام اینجا…گریه ، غم تمامی شاعرها
یک لحظه بی کبوتر و بی گنجشک، خلوت تر از همیشه کنارم باش
من با تو حرف بیش و کمی دارم دور از نگاه باقی زائرها
از تو بلوغ قافیه میخواهم از تو شفای لال غزلها را…
از تو زبان گفتن شعری که لبریز درد و داغ معاصرها…
ای عشق! ای دلیری بی پایان! یک معجزه حلال دل من کن
نامم اگر به جرئت غمها نیست پاکش کن از ملالت خاطرها…
۲
نبند دل به شبِ روشنِ چراغانها
ستاره عین فریب است در بیابانها
دعای من همه در آسمان شب گم شد
سری نکرد برون صبح از گریبانها
ترک ترک شدنِ سینه ی کویر تو شد
تمام سهم من از اشکها و بارانها
مگر قرار نبود آه! اینکه یوسف من
بماند و نگریزد ز چنگ کنعانها؟
چرا نشانی موعودِ رفتهی خود را
نیافتم هرگز لابه لای قرآنها؟ …
۳
شبیه هیمنه ی قله های سر در مه
شکوه محو تو پیداست بیشتر در مه
که مثل وسوسه های غریب میکشدم
به عشقبازی با پیکر خطر در مه
چقدر در پی کشف تو ابرِ آه شوم؟
چقدر نمنم باران بی اثر در مه؟
ببین چگونه درختان آرزوی مرا
نشانده سحر خیال تو تا کمر در مه
به من بگو که بدانم شباهتت را با
کدام منظره ی دور رهگذر درمه
کدام قوی سحرخیز منحنی در غم
که پر کشیده به آنات بی خبر در مه؟
کدام گریه ی پروانه ای مجرد که
دلش در ابر و سرش در غروب و پر در مه؟
من عاقبت به تو خواهم رسید آه ولی
تو را ببینم و نشناسمت اگر در مه؟…
چقدر واضح و موهوم و سرگرانی عشق!
بیا تمام مرا با خودت ببر در مه
۴
من از دنیای بی تو سخت میترسم، گریزانم
درین دنیای واویلا بمان من نیز میمانم
همین که هستی و از دور شمع ظلمتت هستم
همین کافی ست گر چه اندک اندک رو به پایانم
بیا تا منزل آخر نمانده یک دو گامی بیش
ببین اندازه ی آغوش تو وامانده دستانم!
نترس از شعله های عشق از نزدیک لمسش کن
که شاید رم کند ته مانده ی سوز زمستانم!
نترسانم … نگو لبخندهایم گریه خواهد شد
که من با گریه ام میخندم و ابر بهارانم
توای اهل کویر! ای تک ستاره! لازمت دارم
برای آسمان تیره و پر دود تهرانم
منِ آیینه را چشمان زیبای تو رسوا کرد
تو در من سخت پیدایی و من در تو چه پنهانم
پس از من همچنان تو جلوهی بی پرده خواهی بود
پس از تو من چه خواهم شد؟ نمیدانم…نمیدانم…