شاهنامه پژوهی
چند دهه ای است که دیدگاه های شاهنامه خوانها به شاهنامه ی فردوسی دگرگون شده و سوی رویکردهای آنها به این اثر بزرگ از شکل قهوه خانه ای به شکلی واقع بینانه تر برگشته است. افزون بر آن، چنین رویکردی سبب گشته تا پنجره هایی تازه رو به افق پژوهش های نو باز شوند و علاقمندان زیادی فراخور دانش خویش دل بدین راه نهند. ناگفته پیداست که در میان این علاقمندان، گروهی از اساتید و نخبگان یافت می شدند و می شوند که دستاوردهای با ارزش آنها اگرچه کار شاهنامه پژوهی را به آخر نرسانیده اما چراغ راه دیگران گشته است. این آثار که بارها به چاپ رسیده، مرا بی نیاز از آن می کند که به روده درازی بپردازم و با تکرار نام آن نوشته ها باعث خستگی خواننده شوم، و نیز نیازی به شرح آن آثار نمی بینم چون از یک سو آن اندازه برای شاهنامه پژوهان گرامیند که نیازی به توضیح من نیست و از سویی دیگر قصد تکرار آنچه گفته شده است را ندارم. از این رو تنها به آن بخشی از شاهنامه پژوهی می پردازم که یا کسی بدان نپرداخته یا آن اندازه که باید بدان پرداخته نشده است.
در اینجا و پیش از آن که به بحث اصلی و بررسی گفتارهایی از شاهنامه ی فردوسی بر پایه ی پژوهشی علمی روی آورم، نیاز می بینم تا نگاهی کوتاه به مفاهیم بنیادی این روش بیاندازیم.
علم معرفت دقیق و با دلیل بر کیفیات معینه و یا حضور معلوم در نزد عالم و بنیان هر علمی، روش شناخت آن است. بنیاد بر این، اعتبار و ارزش قوانین و یافته های هر شاخه ای از علم، به روشی است که در راه شناخت آن به کار میرود، و از آنجایی که در گذر زمان، شاخه های علم گسترش یافته و به کیفیت های تازه ای درآمده اند، روشهای تحقیق نیز دگرگون گشتهاند. حتی گروهی از این روشها که در آغاز به صورت سنتی و بنیاد بر اسناد و دانسته های کتابخانهای بودهاند با گذشت زمان، به شکلی نوین درآمده و بنیاد کار آنها به آزمایش و تجربه استوار گردیده است.
اعتبار پژوهش نیز به روشی است که دنبال می گردد نه موضوع آن. همچنین در راستای پژوهش با دو رویکرد بنیادین شناخت، “رویکرد خردگرایانه” و “رویکرد تجربی یا طبیعت گرایانه” روبرو می شویم.
– استدلال های قیاسی یعنی رسیدن از کل به جز اساس رویکرد خردگرایانه است و از این روی بر پایه قدرت تفکر استوار می باشد.
– استدلال استقرائی یعنی رسیدن از جز به کل اساس رویکرد تجربی است و این رویکرد بر پایه اصول پوزیتیویسم استوار می باشد. بنیاد بر این رویکرد، واقعیت چیزی است که فرد می تواند به وسیله ی حواس خود آن را تجربه کند.
همچنین نتیجه ی کار یک پژوهش یا یک روش تحقیق هنگامی علمی خواهد بود که پژوهشگر دو اصل مهم واقعیت نگری و پرهیز از پیش داوری را در راستای انجام پژوهش رعایت کند.
بنیاد بر آنچه در بالا گفته شد، پیش از آنکه به پژوهش درباره ی شاهنامه فردوسی بپردازیم، نیازمند آگاهی به این نکته ی مهم هستیم که آیا موضوع شاهنامه پژوهی در “رویکردهای خردگرایانه” می گنجد یا “رویکردهای تجربی” و بنیاد بر آن روش پژوهش را تعریف و معین نماییم.
شوربختانه در گذر سالهایی که به شناخت شاهنامه فردوسی پرداخته ام بجز اساتیدی که همیشه گرامی بوده اند و خواهند بود، با افرادی آشنا شدم که حتی یک بار هم شاهنامه ی مسکو را کامل نخوانده اند اما خود را شاهنامه شناس می دانند، استدلال می کنند و مطلب می نویسند و گاه به نقد دیگران نیز می پردازند. در اینجا به جوانهایی که به شاهنامه ی فردوسی دلبسته اند و قصد شاهنامه پژوهی دارند پیشنهاد می کنم تا دست کم شاهنامه های لندن، فلورانس، نسخه سده هشتم هجری قمری متعلق به مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، بیروت، بنداری و یکی دو تا از شاهنامه های چاپ سنگی که بر اساس نسخه کلکته بوده اند به مانند نسخه ی اردوبادی از دارالسلطنه تبریز و سرانجام نسخه های جدید مانند اقبال آشتیانی و مجتبی مینوی، مسکو و ژول مل را کامل بخوانند و سپس با رویکرد به دانسته های دیگر و بکارگیری نسخه های دیگر به شاهنامه پژوهی دست یازند. این نسخه ها گاه از حیث داستانی، کلمه های بکار برده شده و کیفیت ها و کمیتها با یکدیگر همخوانی ندارند و از این رو یک پژوهشگر باید از همه ی آنچه که در این نسخه ها آمده، آگاهی کامل داشته باشد. او باید بداند که اختلاف ها چرا و کجاست. برای نمونه اگر از وی پرسیده شود که چرا در بیت “زن و اژدها هر دو در خاک به ـ جهان پاک از این هر دو ناپاک به”، فردوسی چنین گستاخانه زن ستیز سروده، او باید آن اندازه آگاهی داشته باشد تا بجای توجیه کردن های بی مورد، به اصل موضوع بپردازد که این بیت در هیچ یک از رونوشتهای کهن شاهنامه هم چون رونوشت موزه لندن یافت نمی شود و تنها در چاپهای سنگی دوره ی قاجار به مانند رونوشت عسکربن حسین اردوبادی دیده می شود و از این رو می توان مطمئن بود که آن بیت سروده فردوسی نبوده و الحاقی می باشد. در مثالی دیگر، در داستان لشکرکشی اسکندر به سوی سند در شاهنامه موزه لندن آمده است: “چو منزل بمنزل بحلوان رسید – یکی مایه ور باره و شهر دید”. اینک پرسش برای او باید این باشد که آیا به صرف اینکه در این نسخه ی کهن، نام حلوان درج شده، حکم به درستی آن است. پس این پژوهشگر جوان باید با نسخه های دیگر هم آشنایی داشته باشد تا بداند که در نسخه های دیگر چه نامی بکار گرفته شده و ارتباط آن با کدامین تاریخ واقعی یا حتی تاریخ ساختگی اما شناخته شده است.
دلیل آنکه شاهنامه پژوهی را تا این اندازه دشوار جلوه دادم آنست که شعر شاهنامه بنیاد بر خلقیات، اعتقادات، آرزوها و احساسات فردوسی نیست. اگر بود آنگاه می توانستیم به سادگی پژوهش آن و تنظیم نسخه ی تصحیح را بر اساس رویکردی خردگرایانه به گروه با فردی ادیب یا شاعری دانا و با ذوق بسپاریم تا بنیاد بر خرد و ذوق خویش به آن بپردازد. چنانکه پاول والری، شاعر فرانسوی در پیشگفتاری که بر کتاب «کوششی برای تفسیر گورستان دریایی» اثر گوستاو کوهن می گوید: “شعر یک نت موسقی است که بوسیله خواننده اجرا می شود، و مولف دیگر تسلطی بر آن ندارد. درست است که او خواسته چیزی بگوید، اما هرچه نوشته دیگر نوشته شده است. یک متن وقتی چاپ و منتشر شد ابزاری می شود که هرکس می تواند آن را به ذوق خود و در حد وسایلی که دارد بکار برد.”
واقعیت این است که آنچه پاول والری عنوان می کند را نمی توان در راستای شاهنامه پژوهی و حتی به هنگام شاهنامه خوانی بکار بست، چرا که شاهنامه ی فردوسی بخشی از هویت ایرانی و تاریخ ایران و مجموعه ای از اطلاعات در وسعتی برابر مرزهای هخامنشیان و همچنین سرزمینهای پیرامون آن است. از سوی دیگر، فردوسی هر آنچه که به صورت شنیداری یا نوشتاری دریافت کرده بوده را با حفظ امانت به شعر سروده است. از این رو ما با مجموعه ای از دانستنیهای جغرافیای گیاهی، جانوری، سیاسی و همچنین موضوعات تاریخی و اسطوره شناسی، علوم دینی، دیدگاههای فلسفی و دانش ستاره شناسی، دانستنیهای زمین شناسی، علوم دریایی و کشتیرانی و پاره ای دیگر از داده های دوران باستان که در غالب شعر سروده شده اند، سر و کار داریم. از این رو است که تصحیح شاهنامه نیز نمی تواند حاصل پژوهش یک فرد باشد و نیاز است که گروهی پژوهشگر از رشته های گوناگون گرد آیند تا بر اساس رویکرد های خردگرایانه و تجربی به نتیجه ای مطلوب دست یافت.
البته افرادی را دیده ام که بر این باورند که فردوسی یک شاعر است و از این رو کلامش را نمی توان با روش های تجربی سنجید، و تنها پاسخ من به این گونه افراد این است که حتما گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه را بررسی کنند. فردوسی به صراحت می گوید که شاهنامه نه تنها افسانه و داستانهای دروغین نیست که مجموعه ای از دانستنیهای بسیار است که با زحمت زیاد گردآوری شده اند:
سخن هر چه گویم همه گفته اند بر باغ دانش همه رفته اند
تو این را دروغ و فسانه مدان بیک سان روش در زمانه مدان
ازو چند اندر خورد با خرد وگر بر ره رمز معنی برد
یکی نامه بود از گه باستان فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی ازو بهره ای برده هر بخردی
یکی پهلوان بود دهقان نژاد دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده ی روزگار نخست گذشته سخنها همه باز جست
ز هر کشوری موبدی سالخورد بیاورد کاین نامه را گرد کرد
در واقع اختلاف بنیادین میان شاهنامه ی فردوسی و آثار دیگری همچون غزلیات حافظ یا گلستان و بوستان سعدی و … وجود دارد. این اختلاف هیچ ارتباطی به با ارزش تر بودن یا برتری داشتن یکی بر دیگری نیست. این اختلاف تنها بیانگر آن است که روش تحقیق در شاهنامه متفاوت از دیگر آثار منظوم است.
زنده یاد دکتر عزیزالله جوینی سالهای زیادی از عمر خود را بر سر تصحیح شاهنامه فلورانس می گذارد با آنکه دیگرانی همچون دکتر کتایون مزداپور این نسخه را نه کهن می دانند و نه اصل. از سوی دیگر دکتر جلال خالقی مطلق می گوید کسانی که نسخه فلورانس را بی اعتبار می دانند شاهنامه شناس نیستند و مطالعه شان در زبان شاهنامه صفر است. خود دکتر جلال خالقی مطلق تصحیحی از شاهنامه را ارائه کرده است و دکتر علی رواقی بر این باور است که خالقی مطلق از لغت شناسی سده چهارم هجری قمری آگاهی ندارد و نباید دست به تصحیح شاهنامه می زد. گاهی نیز ایرادهای دیگری به تصحیح خالقی مطلق از سوی دیگر پژوهنده ها گرفته می شود اما دکتر اسلامی ندوشن به هنگامی که تنها شش جلد از تصحیح شاهنامه جلال خالقی مطلق را در خارج از کشور دیده بود، آن را نزدیک ترین اثر به شاهنامه فردوسی معرفی کرده بود.
البته هر یک از این اساتید دلایلی برای ادعای خویش دارند، اما واقعیت آن است که دست یافتن به یک تصحیح علمی از شاهنامه بدون کار گروهی پژوهشگران و متخصصین رشته های گوناگون علوم انسانی، رشته های علوم پایه و علوم تجربی و همچنین به دور از تعصب ها و تنگ نظری ها شدنی نیست، و خارج از این منظومه هر آنچه که فراهم گشته یا خواهد گشت، تنها حاصل نقطه نظرهای شخصی افراد و نه چیزی بیشتر بوده یا خواهد بود.
چنان که گفته شد، اگر شاهنامه ی فردوسی را افسانه یا منظومه ای اشعار عرفانی یا هر شکل دیگری غیر از آنچه که هست، فرض کنیم، آنگاه می توان پذیرفت که شاید یک ادیب یا شاعر آگاه، دانا و با ذوق برای تصحیح شاهنامه بسنده باشد، اما در تصحیح شاهنامه نیازمند دانش های دیگر هستیم. برای نمونه در بیت “ز تاجش سه بهره شده لاژورد – سپرده هوا را به زنگار گرد” از داستان بیژن و منیژه در برخی از نسخه ها عدد دو و در پاره ای دیگر عدد سه درج شده است. ناگفته پیداست که پژوهشی علمی درباره ی گزینش عدد درست در این بیت خارج از توانایی رشته های علوم انسانی است و ناگزیر از بهره جویی از دانش های فنی و تجربی هستیم.
از این رو شاهنامه پژوهی را با روشی نو دنبال می کنیم اما از آنجایی که من هم فردم و گروه نیستم، تنها به آن دسته از موضوع های شاهنامه که در کرانه های علوم تجربی جای می گیرند، خواهم پرداخت. با امید به روزی که بتوان گروهی درخور برای شاهنامه پژوهی فراهم آورد و به تصحیح علمی آن پرداخت.
فرهاد وداد
12 فوریه 2013
ویسبادن، آلمان