تخلص “نسیم”
متولد ۱۳۵۰ تهران
محل سکونت: یزد
فوقلیسانس زیست سلولی گرایش ژنتیک
از اوست:
۱
چون “باز” اگر من پر ِ پرواز بگیرم
پروازکنان، اوج به اعجاز بگیرم
از چنگ زمان، ساز دلم را بستانم
تا عمر تلفکرده ز نو بازبگیرم
بیدار کنم شب همهٔ چلچله هارا
بر بام رهایی، دم آواز بگیرم
این درّه، پر از وسوسهٔ سیب هبوط است
بر قلّه دمی، من خبر از راز بگیرم
گمگشتهٔ این وسوسهام، بالوپرم کو؟
باید خبر از گمشدهام، بازبگیرم
۲
“هفتسنگ”
هر بار تکستارهای آهنگ میزند
یادش به انتظار دلم زنگ میزند
تا غرق میشوم به تماشای یاد او
او کاشی خیالِ مرا رنگ میزند
لب باز میکنم که بخوانم قصدهای
با بند، بندِ خاطره، او چنگ میزند
از بازی زمانه شکایت کجا برم
دل، خود به هفتسنگ زمان، سنگ میزند
یادش به خیر، پنجره هم کرده عاشقی
چندی است، قاب بستهٔ آن زنگ میزند
۳
دوای درد دوری را اگر باشد خریدارم
که بر احوال دل آرامشی مطلق بدهکارم
غریبی آشنا در کوچههای شهر میچرخم
به دنبال کسی؛ در حافظه، جامانده پرگارم
به او گفتم نمان، با رفتنت آزادِ آزادم
چه میداند که باتدبیر خود اینک گرفتارم
نه راهی پیشرویم هست تا بگریزم از فکرش
نه دل دارم که برگردم به آن آشفتهبازارم
هوای بعد او آبستن وهم و خودآزاری است
قمر در عقربی خوابیده بر آغاز هر کارم
دوای فصل دوری، نوشدارو بعد پاییز است
چگونه از نجات زخمهایم دستبردارم؟
غرورم تا ابد شرمندگی را خوب میفهمد
و من هم همچنان شرمندهتر در فکر دیدارم
کنار دکّهای آنسوی میدان شعر میبافم
و دیدم بر سر آن دکه من سر خطّ اخبارم
«زنی هر شب به روی صندلی تا صبح بیداراست»
و من هر شب به روی صندلی تا صبح بیدارم