سید محمد قدسی از شعرای یزد در عصر قاجار است که در محله خلف باغ آن شهر چشم به جهان گشود و پس از عمری طولانی در سال ۱۳۱۱ وفات نمود و در محل دوازده امام طزرجان از محل های ییلاقی یزد در دامنه شیرکوه و جایی که خود در احیاء و آبادانی آن همت گمارده بود دفن گشت. وی وکیل عدلیه زمان خویش بود و بیشتر اوقات خود را به شعر و سخن مصروف داشته و دیوانی که حاوی انواع شعر از قصیده غزل رباعی مثنوی و قطعه است از خود باقی گذارده است ، از نوادگان او که راه غزل سرایی او را دنبال کرد می توان به سید امید قدسی زاده اشاره کرد
وی شخصی شوخ طبع و لطیفه گوی بوده است و شاید مشهور تر از همه اینها که هنوز در افواه جاری است این است که میگویند زمانی به بیماری چشم مبتلا شده و برای معالجه به تهران رفته است پس از مدتی اقامت و معالجه و مداوا سرانجام بهبودی نسبی یافته و به یزد بازگشته است دوستان و خویشان وی به عیادت او رفته ازاحول وی جویا شوند و از نتیجه ان مداوا و معالجه خبر گیرند
قدسی در پاسخ آنان می گوید نه آن طور شد که خود می خواستم نه آن طور شد که دشمنانم می خواستند و مقصود وی آن بوده است که دشمنانم می خواستند کور و نابینا شوم اشعارش در نهایت سادگی و روانی است اما معانی و مفاهیم لطیف و تازه آن ها را دلنشین ساخته است
گاه لطف معنی سادگی را تحتالشعاع قرار می دهد اما معانی پیچیده و پر تکلف در اشعارش نمیشود
تیغ ابروی تو پیوسته چو شد قاتل ما | نیست در کوی تو جر کشته شدن حاصل ما | |
بوی مشک آیدم از خاک بیابان به مشام | ساربانا شده نزدیک مگر منزل ما | |
با دل خویش به سودای تو بستیم مدام | با وجود تو کجا غیر بود قابل ما | |
این چه سری است ندانم که در این عالم عشق | ما به او مایل و او نیست چرا مایل ما | |
یا رب آن ترک جفا پیشه ندانم که چرا | هدف تیر بلا ساخته جان و دل ما | |
دم روح القدس و گفته ی قدسی به جهان | نفخه ی صور دمیده است به آب و گل ما |
- گزیده دیوان قدسی یزدی
- این متن اصلی مقالهاست که از کتاب دیوان حاج قدسی یزدی[۱]
- دیوان حاج قدسی، یزدی. انتشارات پلک. تهران: نشر پلک، ۱۳۸۵