متولد ۱۳۶۰ میبد
شاعر و خوشنویس
دارای مدرک کارشناسی روابط عمومی دانشکده خبر و مدرک عالی از انجمن خوشنویسان ایران
از اوست:
۱
در انتظار تو
در انتظار تو یک آسمان ستاره و من …
نشستهام که نمایم تو را نظاره و من…
به شوق آمدنت تا بهار منتظرم
بهار میرسد از کوچهها دوباره و من…
چو بلبلان غزل وصل یار میخوانم
خوش است از گل روی تو استعاره و من…
همیشه منتظر لحظههای دیدارم
بیا بیا که نمانده است راه چاره و من…
تمام هستی خود را به پات خواهم ریخت
اگر طلب کنیای گل به یک اشاره و من…
دوباره از سر احساس و شوق میخوانم
در انتظار تو یک آسمان ستاره و من
۲
غریب وطن
من غریب وطن خویشتنــم ای یاران
خسته از شهر و دیار وطنم ای یاران
شدهام سخت گرفتار کویری برهوت
دوستـدار گل و باغ و چمنم ای یاران
روزگارم همه با محنت و رنج است قرین
همنشین غـم و رنج و محنــم ای یاران
رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون!
من که اسرار درون شد سخنم ای یاران
چه بگویم که زجور و ستم دشمن و دوست
زخمها مانده به روی بدنم ای یاران
بگذاریــد روم جانب میخانهٔ عشـق
تا ز میشسته شود جان و تنم ای یاران
آنکه از درد فــــــــراق و غم دوری نـــگار
همچو گل جامه دریده است منم ای یاران
دلستان گر خبر از دلشده گیرد روزی
برسانیـــد به او پیـرهنـــــم ای یاران
بر مزارم بنویسید که «یاسین» فرمود
من غریب وطن خویشتنم ای یاران
۳
تمام دلخوشی
بهار میرود و وقت بیقراری من
گذشت موسم شادی و میگساری من
تمام دلخوشیام این بود که بخشش تو
بسی زیادتر است از گناهکاری من
صفای چمن
بهار رفت و گل یاس و یاسمن را برد
صفا و رونق و سرسبزی چمن را برد
سرور و شادی و لطف بهار من بودم
بهار رفت و به همراه خویش من را برد
۴
خورشید جمعه
تا سر زنی دوباره از آسمان چو خورشید
در انتظارت ای گُل، مائیم و ماه خورشید
انگار نقش بسته است، بالای گونههایت
با دست کبریایـی، تصویری ازدوخورشید
یا ایُّهـا المدَثّـِـــــــــــر، از چهـره پرده بردار
تا مثل طفلِ مادر جان گیرد از تو خورشید
در جادههای جمعه، با ندبه همسفر باش
شاید در آن حوالی، افشانده پرتو خورشید