متولد ۱۳۱۵ میبد
دبیر بازنشسته آموزش و پرورش
از اوست :
مست از نسیم گل شده این گلعذار من
بس لاله بردمیده در این سبزه زار من
در سر هوای عشق وبه دل ناله است و آه
آتش زده به جان ودل بیقرار من
از دوری رخت شدم افسرده و خموش
باد خزان وزید چوبرلاله زار من
دیشب به یاد روی تو تنها گریستم
جز آه وغم نبود کسی غمگسار من
بر ماه چون نظاره نمودم به آسمان
یادم ز روی ماه تو آمد نگار من
از سینه ام شراره ی غم میزند برون
بنگر به اشک دیده وچشم خمار من
شرح غم جدایی خود را “وثوق “گفت
آتش فکند بر جگر داغدار من
۲
ماه فرودین برفت اما بهار من نیامد
سبزه و سنبل برآمد سبزه زار من نیامد
دوش اندر گلستانی جمع گلها را بدیدم
غنچه ها بشکفته اما گلعذار من نیامد
محفلی فرخنده و زیبا زگلهای بهاری
بوی عطر یاسمن از لالهزار من نیامد
ماه امشب از افق با جلوه ای مستانه سر زد
ماهتاب آمد ولی آن مه عذار من نیامد
ناگهان در تیره شب افتادم اندرکوره راهی
ای خدا چون شد چراغ شام تار من نیامد
سوختم درآتش تب شعله زد براستخوانم
داروی درد و طبیب حال زار من نیامد
خواب شیرین درربودم ناله اش آمدبه گوشم
راز دل را با که گویم راز دار من نیامد
ناله ات امشب وثوقی آتشی بر جان افکند
غم گرفته خانه ام را غمگسار من نیامد