متولد ۱۳۶۳ ایذه. ساکن یزد
لیسانس روانشناسی
وی درزمینهٔ های: نقاشی، داستان کوتاه و شعر سپید فعالیت دارد.
از اوست:
۱
پدر و مادرم
کودکیام را با خود بردهاند
و من
با تنهایی دهان بستهای
درختی را آب میدهم
که ریشهها دوانده در سر پدر
دخترم کمی آنطرفتر
زیر سایهای که افتاده
بر غصههای مادر
گل بازی میکند
هرچقدر درخت بلندتر میشود
من اما کوتاهتر…با شاخههای تکیدهتر
و کوزهی پدربزرگ خالیتر
*
*
*
کمکم درخت در سرم میروید
دخترم سفالگری ماهر میشود
انگار یاد گرفته
از دستان پدربزرگ
کوزهای بیرون بکشد…
۲
من
یک روزِ ازدسترفتهام
بی طرح
بی بوسه
بی لبخند
بیآنکه چیزی بنویسی در من
اینچنین پوچ
اینچنین غمگین
شاید تشیع جنازهی عزیزی بودهام
من
شاید یک روز خالیام
بیهیچ خاطرهای
که هیچ به یادم نمیآوری
شاید تمام ثانیهها در من
داشتی بهروز دیگری فکر میکردی …
۳
پدر بیا برگردیم
تو به شصت سالگی
من به شش سالگی
قول میدهم
روزی شش بار از دکان حسن آقا
برایت سیگارهای ویژه بگیرم
پدر بیا برگردیم
قول میدهم دختر حرف گوش کنی باشم
قول میدهم
میانِ هیچ قد کشیدنی
گیسم از هیچ روسری بلندتر نشود
پدر بیا برگردیم
بمیرم ، بمیرم اگر بخواهم زیر قولم بزنم….
۴
پرشدهام از تو
و آرامآرام سر میروی از من
باید تو را بسپارم به آسمانی
که بهاندازهی پروازت باشد