متولد ۱۳۶۵ کرج.ساکن مهریز
کارشناسی حسابداری، دبیر انجمن شعر مهریز
از اوست:
عشق ناگهانی
اشکم به روی گونه و قلبم چه بیقرار
آهی کشیده از دل و چشمی در انتظار
زخمی عشق ناگهانی و فریاد میزنم
کز جان خود گذشتم و هستی کنم نثار
خواندم ز خط نرگس چشمت نشان مهر
بر پای شد میان دل و دیده کارزار
در عقل شهره بودم و مجنون شدم کنون
لعنت بر آن دو نرگس مستانه خمار
دیگر کجا روم چه کنم راه چاره چیست؟
اکنونکه سیب یخزدهام در دل بهار
حضور سرد
فقط آیینه میبیند چرا اینگونه غمگینم
چرا در این (منِ دیگر)، حضوری سرد میبینم
نبین خندیدن تلخم، گواهِ سرخوشی باشد
چه شبهایی که میگریم به یادِ یار دیرینم!
من آن خورشید بینورم، تنم لبریزِ زخمِ شب
همان پیدای پنهانی که خاموشی است آیینم
در این آیینهها شاید به دنبالم بگردی، پس
پیِ ردّ نگاهِ خود، حروفِ درد میچینم
دلم شوقِ تپش دارد به یادِ با تو بودنها
من آن گنجشک معصوم اسیرِ چنگِ شاهینم