متولد ۱۳۳۵ میبد
بازنشسته آموزشوپرورش
مجموعه اشعار ایشان بانام: در سایه آفتاب ” به زودی به چاپ خواهد رسید .
از اوست :
سوز قلم
میریزد از نگاه قلم سوز دیگری
میخواهم از چگونگیاش سر درآوری
این پلکها به هم نرسیدند تا سحر
سخت است از میانهی این چشمه بگذری
مرثیهها به زلف غزل شانه میزنند
میبینمت تو نیز بس آزردهخاطری
سجاده را ببند که گم میشود در آب
بر خاک راه دوست بخوان ذکر ساغری
باغ از حضار تنگ زمین میشود جدا
این کوچهها قرق شده با ساز سامری
از چشمهای پنجره برداشت میشود
دیگری نتی نمانده از آواز عسکری
پژمرده نرگس است در این فصل زرد گل
دارد اگرچه در بر خود باغ دیگری
سنگینتر از همیشه قدم میزند به دشت
آن آخرین بهار گلستان حیدری
باران گرفت، شعر و غزل را به آب ریز
میگیرد آب دامن این شیوهی دری
شاعر برای آمدن گل غزل بگوی
امشب که از حضور غزلها معطری
مجلس خورشید
حالا زمان رسیده به فصل معطرش
می خواهد او نشان بدهد روی دیگرش
دستان باغ پر شده از نوبرانه ها
حال خوشی ست حال درختان پربرش
روح القدس رسیده، پیامش مبارک است
می چرخد و به باغ دهد جام ساغرش
دارد به خلق می دهد این چشم روشنی
نازد زمین، به خاطر کحل الجواهرش
ساقی در آمده به کفش، خمی از غدیر
مستی فزاست جرعه ی سرریز ساغرش
بیم خزان اگر چه نرفته ز فکر باغ
هرچند این قضیه نماید مکدرش
اما دلش خوش است که خورشید آمده
گسترده است کوکبه ی ذره پرورش
ماهی کنار حضرت خورشید روی پاست
ماهی که آفتاب کشد دست بر سرش
هنگامه ای به پا شده دور و بر غدیر
خوانده رسول امت خود را به محضرش
در زیر عرش فرش ندیده به مجمعی
خورشید باشد همه پروانه در برش
روشن شده که مجلس خورشید دیدنی ست
حس می شود نشسته جهان در برابرش
حال خوشی ست حال زمین و زمان و گل
بگذر از این که خار نکرده ست باورش
گل، باغ، سبزه، نور، نباشد به جز علی(ع)
بالد به این وجود، خدا با پیمبرش
عهد الست و راز ازل گردد آشکار
وقتی علی نشان بدهد ماه منظرش
یک مصرع از غدیر به شاعر حواله شد
گم کرد دست و پای در این شعر دفترش
شاعر نبود و جرعه زد و شاعرانه دید
احمد(ع) گرفته ساعد دست برادرش
دریافت عرشی اند دو دستی که با هم اند
دست ولی ست زینت دست پیمبرش
بوی گل محمدی آکنده می شود
رو کرده است خاک; بلوغ مقدرش
هر چند شد قصیده غزل این سروده ام
باقی ست فرصتی; صله بستانم از درش