محمدحسن لقمانی بهابادی

متخلص به “سیمرغ “
متولد نهم مرداد 1342
دبیر و مؤسس انجمن شعروادب بهاباد
وی در رشته ادبیات تحصیل نموده و تاکنون بیش از شش هزار بیت در قالب‌های شعری متفاوت سروده است که بیشتر در قالب غزل و بالغ‌بر 400 عنوان هست.
تألیفات:
کتاب “شاعران بها باد ” (مجموعه شعر شاعران بهاباد)
” کتاب قصه‌های نم بی‌بی” (شامل 11 داستان و رمان از نویسندگان بها باد)
در دست چاپ:
کتاب “چل حکایت چل روایت”
کتاب” ضرب‌المثل‌های شیرین فارسی”
کتاب “گریه‌های بی‌صدا” (مجموعه اشعار نیمایی)
کتاب” رمان ماه طلا “
کتاب “غزل‌های سیمرغ)
کتاب “منهای غزل” (شامل اشعار مثنوی ترکیب‌بند ترجیع‌بند. مسمط. مستزاد. رباعی. دوبیتی. قصیده. قطعه و بحرطویل)
یازده جلد کتاب شعر کودک شامل دو جلد شعر شناسایی حشرات، یک جلد کتاب به نام مهدخت کوچک، یک جلد کتاب شعر حماسه و دفاع مقدس، یک جلد کتاب شعر جشن تکلیف، یک جلد شعر متفرقه، و پنج جلد هم از حیوانات دریایی پرندگان حیوانات اهلی و جنگل در دست چاپ دارد

از اوست:
(زیر باران)

دوستت دارم تو را من از دل‌وجان بیشتر
دوستت دارم تو را در زیر باران بیشتر
نازنین عطری بیافشان بر سر گیسوی خویش
گر چه خوشبویی ز گلهای بهاران بیشتر
در میان دشت‌های گل تو جولان می‌دهی
هم تو از پروانه و هم از غزالان بیشتر
در دل‌وجان منی. ای نازنینِ ماه روی
می‌دهی جان مرا هرلحظه فرمان بیشتر
سر به تا پا جمله حُسنی و کمال و معرفت
نازنین بر ما بکن یک‌ذره احسان بیشتر
پیش چشم دوستان دیوانه‌ام دستم بگیر.
تا نیفتم من دگر از چشم یاران بیشتر
تیر از آن. چشمان جادویت فکندی سوی من
رحم کن بر حال این مرغ پریشان بیشتر
حالیا چندی است جان در پیکر “سیمرغ” نیست
نازنینا رحم کن بر جسم بیجان. بیشتر

‍(روستا)
می‌برم لذت من از آب‌وهوای روستا
کوه و دشت و چشمه و بانگ و نوای روستا
صبحدم بیدار می‌گردم من از بانگ خروس
تا کنم روسوی درگاه خدای روستا
می‌برم لذت من از آواز چوپانش ولی
لذتی بس بیشتر از کدخدای روستا
گله می‌آید ز دشت و کوچه‌ها پر می‌شود
از صدای بع بع بزغاله‌های روستا
گاو با گوساله و بزغاله و مرغ و خروس
پرسه هر یک می‌زنند در لابلای روستا
جای بنز و پاترول و پیکان بوَد اسب و الاغ
مرکب رهوار بی‌چون‌وچرای روستا
کربلایی اصغر و مَش قاسم و حاجی رجب
پیرمردان غیور باصفای روستا
در اتاقی گرم گِرد کرسی و مادربزرگ
قصه می‌گوید برای بچه‌های روستا
می‌رسد در صبح باران عطر و بوی کاهگل
از درودیوار و بام هر سرای روستا
هست بازار طلا در روستا بی جلوه چون
خرمن گندم بود کوه طلای روستا
در عروسی بارها دیدم که شبها همچو ماه
می‌درخشد دست داماد از حنای روستا
از زنانش درس عفت باید آموزیم، هست
مایه عزّ و شرف حجب و حیای روستا
هر چه می‌گردم درون شهر می‌بینم که نیست
آن کلاه و گیوه و شال و قبای روستا
بنده «سیمرغم» نمی‌خواهم ببینم هیچ‌وقت
خشکی و ویرانی و مرگ و فنای روستا

به اشتراک بگذارید:

اشتراک گذاری در facebook
Facebook
اشتراک گذاری در twitter
Twitter
اشتراک گذاری در pinterest
Pinterest
اشتراک گذاری در linkedin
LinkedIn

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

در همین راستا

پست های مرتبط

ناصر دهقان

متولد بهمن ماه 1373کارشناس تغذیه و رژیم درمانیمجموعه غزل “سوفی” از ایشان به چاپ رسیده است . ازاوست : ۱ هـــیاهـــوها در این شهری که

طاهره نوری

طاهره نوری متولد : ۱۳۷۷ میبد محل سکونت: اردکانتحصیلات: لیسانس روان شناسی  مجموعه شعر ” ازقلم‌افتاده” از ایشان  توسط انتشارات فصل پنجم به چاپ رسیده

دکتر محمود کویر

متولد ۱۳۳۰ میبد  شاعر، مترجم ، پژوهشگر و نویسنده‌ی پرکارمیبدی ساکن لندن   درزمینهٔ ی تاریخ و ادبیات ایران‌زمین ، ، برنده‌ی جایزه‌ی شعر والس

الهام فرشاد مقدم

تخلص: بارانمتولد ۱۳۶۷ یزدتحصیلات: کارشناسی از اوست:۱جز سوز و آه و نفرین از عشق تو نماندهدرد تو شادی‌ام را از خاطرم پرانده گفتی رسیده دیگر

مصطفی عابدی اردکانی

مصطفی عابدی اردکانی تخلص به »غروبمتولد ۱۳۵۴ اردکان وی دارای مدرک کارشناسی ارشد مديريت دستگاه‌های اطلاعاتی و دکترای مدیریت منابع انسانی هست. از دوره دبیرستان