در این آفتاب خوبتر
که هزاران رنگین کمان در انتظار تو
گونه های خود را رنگ می کنند
از چه هراسیده ای ای ماهی کوچک؟
تمام کوچه های شاد از نوارهای روشن پر است
و رنگ های شیشه در شکن سنگ ها می دود
از چه هراسیده ای ای سرخِ کافی ؟
مشت این دنیای بزرگ
تنها به اندازهی بال های توست
چشم بگشا
تمام ظرف ها به شکل تو درآمده اند
و خطوط کشیده می شوند
تا نقطه های عطف تو را در هم بریزند
در آسمان های آیه ای ست
که دهان فرشته ها را می گزد
و کتاب کوچک تو را می جوید
ماهی کوچک برخیز
در دایرهی این حوض سبز بچرخ
ماه به اندازهی کمان تن توست
و تمام جذرها آماده اند
تا جاذبهی سینهی تو را بشویند
در این آفتابِ آفتاب تر
از چه هراسیده ای ؟
آن که خودش صداست
صدای تو رو می خواند …