«
«
«فصل اطلسیها» عنوان مجموعهای از رباعیهای احمدرضا قدیریان، شاعر ابرکوهی ساکن یزد است. این مجموعه دومین اثر منتشر شدهی این شاعر است. پیش از این، مجموعهای از شعرهای سپید کوتاه این شاعر با عنوان «سیبستان» به چاپ رسیده بود. «فصل اطلسیها» را که دربرگیرندهی تعداد 180 رباعی است، انتشارات فصل پنجم- ناشر تخصصی شعر- منتشر کرده است.
حوزهی هنری یزد، نهاد حمایت کننده از انتشار این مجموعه رباعی، در نوشتهای که پشت جلد آمده، هدف از چاپ و انتشار مجموعههای اشعار شاعران یزد را چنین بیان میکند: «در راستای ارج نهادن به شعر که ثروت ملی این سرزمین کهن میباشد و به منظور حمایت از شاعران جوان و همچنین چهرههای برتر استان یزد، مجموعه شعرهای ترنم کویر که لبریز از زلالیهای شاعرانه است منتشر و در اختیار علاقمندان به شعر و اهالی قلم قرار میگیرد.» حوزه هنری در پایان این نوشته ابراز امیدواری کرده است که این تلاش ادبی به بالندگی هرچه بیشتر شعر شاعران استان یزد در آسمان پرستارهی شعر ایران بینجامد.
شاعر «فصل اطلسیها» در آغاز این مجموعه و در صفحه تقدیمی چنین آورده است: «تقدیم به مردمان سرزمینم، سروهایی که سبز میمانند تا بازگشت فصل اطلسیها». مجموعه رباعیها به سه بخش تقسیم شده است: بخش اول شامل رباعیهایی است با مضمون آزاد که عنوان «رباعیهای رها» یافته است. بخش دوم «ماهیانهها»ست که هستهی مضامین آن را تصاویری از ماهیها تشکیل میدهد. بخش سوم با عنوان «رباعیهای زمستانه» نگاه شاعر را به سردترین فصل سال نشان میدهد. برای هر رباعی نیز عنوان جداگانهای انتخاب شده است.
احمدرضا قدیریان در این مجموعه رباعی، بیشتر به مضامین اجتماعی و عاشقانه پرداخته و گاهی عنصر طنز را برای بیان مضامین خود به کار گرفته است. بعضی از رباعیها نیز مضامین مناسبتی یافتهاند؛ بدین معنی که به افرادی خاص تقدیم شدهاند.
چاپ اول «فصل اطلسیها» بهمن ماه 1392 در 1100 نسخه و با قیمت پشت جلد 5400 تومان، چشم به جهان کتاب گشوده است.
در گوشهی ساکی از شهیدان برگرد
با حرمت خاکی از شهیدان برگرد
ای رسم سفرکردهی عاشق بودن
همراه پلاکی از شهیدان برگرد
آیین بهار را به خاطر بسپار
آن قول و قرار را به خاطر بسپار
در زردترین هجوم پاییز به باغ
لبخند انار را به خاطر بسپار
من حسرت کوچه باغ بی فانوسم
با وسعت تنگی دلم مأنوسم
آخر شبی از حوض شما خواهم رفت
من عاشق لحظههای اقیانوسم
زیر قدم غزالها پا خورده
از حاصل اشتباه خود جا خورده
از فرط خجالت آب شد وقتی برف
فهمید که یک نهال، سرما خورده