آرزو عباس زاده
متولد ۱۳۷۱ استان مرکزی. ساکن یزد
معاون پرورشی، لیسانس مدیریت
از اوست:
مثل روزاي تلخ ديروزم، مثل روزاي سرد فردايي
بين غوغاي بودن و رفتن، تو هنوزم عجيب اينجايي
من هنوز از خودم نمیترسم، سرنوشتم هميشه معلوم است
توي اين دادگاه بي شاكي، سادگیها به مرگ محكوم است
میروم تا هميشه گرگ شوم، پوستينم براي آهوها
راه آدم شدن برايم نيست، چون دروغاند كل جادوها
میشوم ناجي تمام شما، ماده آهوي دشت گاو پرست
بخرام و نترس، من هستم، میدرم هرچه گرگ اينجا هست
اینهمه گرگ را كه میبینی، از تنت طالب دوندگیاند
لب به خونت نمیزنند حتي، چون فقط عاشق درندگیاند
همه از حال ما خبردارند، دستها روي دست پنهان است
زندگي يك شروع اجباري، خودكشي شوق خط پايان است
بنويس از سكوت آدمها، بنويس از نهايت پستي
من همينم كه خوب میبینی، توهمانی كه ظاهراً هستي؟
شعر را جار میزنم این بار، تو نترس از حقايق بدمست
میتوان باکمی رعايت وزن، دهن كل شاعران را بست
*
مثل روزاي تلخ ديروزت، مثل روزاي سرد امروزي
توي فردا به ياد و خاطرهام، پوستين الاغ میدوزی
رباعی
۱
با يك دل پارهپاره عاشق بشوي
با روشني ستاره عاشق بشوي
سهم همهی سادهدلان تنهاييست
هي سعي نكن دوباره عاشق بشوي!
۲
هي خط زدن و نوشتنت ننگ شده
پيراهن دفترچه من تنگشده
میخواستم اينجا بنويسم نروي
خودكار دلم دوباره كمرنگ شده