اشعار به لهجه یزدی
زن رفت و بچا رفتَن
زن رفت و بچا رفتَن و خوب مامِله جور شدای دل چه نشستی که یَه سنگ و دو چوغُور شد مرغ و چوریام تارت شُدَن
زن رفت و بچا رفتَن و خوب مامِله جور شدای دل چه نشستی که یَه سنگ و دو چوغُور شد مرغ و چوریام تارت شُدَن
دیشو دیدَمِش قَن تو دِلوم افتید و اُو شُد رفتم بِیخُکَش، جَلدی پا تُن کِرد و جِلو شُد رَدِّش دو سه میدون را پاشَخ کِردَمو رفتم گُم