متولد ۱۳۵۲ یزد
تحصیلات : دکترای ادبیات فارسی
عضو هیات علمی دانشگاه یزد
از اوست :
۱
عید آمد، بهار هم آمد خوش به حالت که شاعری شاعر!
سال نو شعر تازه میطلبد، سرحالی تو؟ حاضری شاعر؟!
در زمستان کمی دمَغ بودی،یک مریضیِّ موسمی انگار
زد و آمد بهار شورانگیز، خوب! حالا تو بهتری شاعر؟
مثل یک یا کریم بیپر و بال مانده در چندضلعیِ لانه
به کسی سر نمیزنی دیگر، با خودت هم نمیپری شاعر!
باغ سیّد شکوفه باران شد، وَ تو در این چهاردیواری
برگههای نخوانده دوروبرت، گیرِ خودکار و دفتری شاعر
دِهِ تو دیریاب و دور از دست : حسرت آباد و ناکجاآباد
و تو در شعر گیج خود همه را تا کجاها نمیبری شاعر
گاه در لحظههای علّافی، چند سطری نوشته میبافی
و به قول امید پیش خودت فکر کردی تو محشری… شاعر!
گاه شعر بهاره می¬گویی از درخت و ستاره میگویی
گاهگاهی ادای خوشبختی از خودت درمیآوری شاعر!
دو کبوتر دو مرغ عشق، دو فنچ با تو همخانهاند و همنفساند
وَ تو در این شب هیاهو کش! فکر آواز دیگری شاعر!
۲
با یک نگاه ، یک هیجان،یکصدا که من
فریاد میزنم که بگویم تو را… که من،
در بغض شهرزاد گلویم نشسته است
در انفجاری از خفقان پادشاه که من،
هی خیره میشوم به تو و تو به دوردست…
هایی که گمشده است در این ناکجا که من
میخواهم از خودم بگریزم بهسوی تو
از هر طرف که مینگرم مارها که من،
کز میکنم و میرسد از دورِ دورِ دور
کم کم صدای مبهم یک آشنا که من
گل میکند شکوفهی آوازخوانانم
ها ها هها هها ههها ها هها که من
کفرانه میسرایم و ترجیح میدهم
حالا در این میانه تو باشی خدا که من
ابلیسهای شهر مرا سجده میکنند
تف بر وجود شیطان!دور از شما!که من،
وقتی میان باور و تردید ماندهام
دیگر به تو چگونه بگویم بیا که من،
که آیدای شعر منی بانوی غزل
شعری بخوان برای دل من که ما که من!