زهرا( افسانه ) فاتحی نصرآبادی

متولد ۱۳۴۹ نصرآباد تفت
دکترای زبان و ادبیات فارسی، مدرس ادبیات و پژوهشگر
مجموعه شعر” برای مادرم” و ده‌ها مقاله علمی پژوهشی مندرج در مطبوعات علمی. تخصصی ازایشان به چاپ رسیده است . ارائه مقاله در همایش‌های بین‌المللی در کشورهای ترکیه. لهستان. بنگلادش. تاجیکستان. عراق. فرانسه. انگلستان .

از اوست:

۱
سلام شعله سرد درون من رقصان
ضریح کیست طوافت در این چمن رقصان؟
به رسم دخترکانی که سحر میبارند
مرا شکار کن ای جاودانه تن رقصان
هزار فال نگفته درون من جاری است
هزار کولی سرمست از ین سخن رقصان
چراغ تازهای از شور شعر روشن کن
که جسم و روح ملول است و پیرهن رقصان
قبیلهٔ من و مجنون هنوز دلت نگند
نوای حضرت لیلی به دف بزن رقصان
“به جز صدای تو من را نمی کند آرام”
شب سکوت مرا هم به هم بزن رقصان
چقدر دورم و دیرم، چقدر دلگیرم
به این بهانه رسانم به آن وطن رقصان

۲
این من، زنی شکسته ترین تکسوارها
آتشفشان ثانیه ها، بیقرارها
پنجاه سال حادثه با من قدم زده است
پنجاه سال زنده در این مرده زارها
حی تکه تکه شاعریم ذوب میشود
از شعلهٔ بلای جهنم مدارها
دلتنگم از هر آنچه نگفتم برایتان
پاییز و بدبیاری و خون انارها
ایران هنوز زنده، نفس میکشد هنوز
نفرین به اشتهای شما لاشه خوارها
در واگذار کردن این خانه صبر کن
ای حکم جاهلانهٔ شیطان تبارها

۳
(ققنوس زخمی)
میخوانم و در حزن نی تصنیف جاری نیست
طعم صدایم انعکاسی جویباری نیست
یخ می زند هرم نفسها در هجوم درد
وقتیکه دل معیار سرخ سربداری نیست
پرواز ده خاکستر روحم که می میرد
زخمی است این ققنوس جای ماندگاری نیست
خفاشها عاشقترین محصول این خاک اند
حتی برای زنده ماندن اختیاری نیست
این گرگها باران ندیده گوشزد کردند
افسانه سرما و دندان سازگاری نیست
من طبع بی انگوری از این باغ بی برگم
میرویم و روییدنم جزخارزاری نیست
ای سالها ای ماهها ای هفته ها بدرود
در ذهن این جنگل امید نوبهاری نیست
از سردی شبها کمی شاعر فراتر باش
تکرار فرصتها برای سوگواری نیست