تخلص (امید)
متولد ۱۳۴۶
طباطبایی ندوشن از سال ۱۳۶۰ به سرودن روی آورد. وی بیشتر قالبهای کلاسیک را تجربه نموده است و در قالبهای نیمایی و سپید همطبع آزمایی نموده؛ امّا بیشتر غزل را میپسندد.
(امید) از سال ۶۲ همکاری با مطبوعات را آغاز کرد وتا کنون از او سه مجموعه شعر بانامهای ” لحظههای سبز ” ” آبی احساس ” و”همسایه با سکوت ” به چاپ رسیده است و دو مجموعه شعر (پاییز تبسّم) و (سیمرغ انتظار) آماده چاپ دارد.
طباطبایی ندوشن رتبهها و مقامهای متعدد کشوری و استانی کسب نموده است. برخی از آنها عبارتاند از:
رتبه اوّل کشوری در رشتهی شعر در فراخوان پرسش مهر چهار
رتبه اوّل کشوری در رشته شعر ویژه بزرگداشت سال امام علی (ع)
رتبه سوم کشوری در دومین جشنوارهی سراسری شعر بسیج در سال ۱۳۸۲
شاعر برگزیده دومین کنگره سراسری شعر کویر ۱۳۸۵
شاعر برگزیده کشوری جشنواره ادبی پیامبر اعظم (ص) ۱۳۸۶
رتبه سوم کشوری در نخستین کنگره سراسری شعر فرهنگیان بسیجی تحت عنوان سبوی عشق ۱۳۸۶
معلم نمونه کشوری در سال تحصیلی ۸۹-۸۸
معلم نمونه شهرستان صدوق در سال تحصیلی ۸۳-۸۲
کسب مقامهای برتر در کنگره شعر روستا؛ شعر بسیج؛ همایش کشوری شهید اردهال؛ سوگواره شعر و عکس عاشورا؛ شعر دفاع مقدس؛ پرسشهای مهر
از اوست:
سیب سلام
در عصر تنزیل شرف یک مرد آیینه را تفسیر خواهد کرد
خواب زمین را یوسف چشمش، یک صبح تعبیر خواهد کرد
چشم زمان آواز داودی سر میدهد فردای آدینه
وقتی بهشت آرزوها را غرق گل تکبیر خواهد کرد
آدم (ع) بهشتی را به سیبی داد، آن مرد با سیب سلام خود
چشم و دل اولاد آدم را از حرص و حسرت سیر خواهد کرد
آجر شود در سفرهی ابلیس، نان ریاست بر زمین، وقتی
دروازهی دنیای دلها را موعود (ع) ما تسخیر خواهد کرد
تا صبح رستاخیز بیداران – (امید) دریای سپیداران
تنها شعاع کهکشانها را دستان او تقدیر خواهد کرد
3
گل نوبهار
خدای را چه شود باز یار هم گردیم؟!
دوباره آینه و سایهسار هم گردیم
درون چهرهی هم حسن و عیب هم بینیم
کنار سایهی هم باز یار هم گردیم؟!
شویم دارو و درمان درد یکدیگر
به روح و جسم؛ شعور و شعار هم گردیم؟!
برای کشتن هم قهوهی قجر نشویم
برای هستی هم سربدار هم گردیم؟!
نبوده است مگر خواستن توانستن
چه میشود که گل نوبهار هم گردیم؟!
کلاغها همگی باهماند؛ پس تو بیا
به زندگانی دنیا هزار هم گردیم
امید و عاطفه و عشقمان به دست آید
اگر تمام جهان را کنار هم؛ گردیم
و بعد مردن ما بازهم چه خواهد شد
یکی شویم و غبار مزار هم گردیم؟!
آبیترین تغزل
عینک زدی به چشم خودت عینکی کبود
میبینی آسمان و زمین را به رنگ دود
باور نمودهای تو مگر با کلید غم
قفل تمام پنجرهها میشود گشود
ای خوشخیال تا شکنی شیشه دریغ
از برج عاج. عاج تحسر بیا فرود
تا چشم را به هم بزنی آخر خطیم
یعنی که میشود افقی قامت عمود
از خود پیاده شو دو قدم اینطرف بیا
اینجا هنوز هم به خدا میشود شنود
در ازدحام حادثههایی که نیلی است
آبیترین تغزل و زیباترین سرود