متخلص به «شفیق میبدی» در سال ۱۳۰۳ هجری شمسی در محلهی ده آباد میبد به دنیا آمد. مادرش از سادات بود و پدرش علی، فرزند آخوند ملاعبدالوهاب از همدرسان آیت العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مهرجردی (آیت ا… مؤسس میبدی) بود.
پدر شفیق، او را در سن سهسالگی به دلیل فقر و تنگدستی به همراه مادر و دو برادرش به قم میبرد و در آن شهر ساکن میشوند.
در سالهایی که در تهران بود با شعرا و نویسندگان آن زمان چون علی خوشدل تهرانی، حسین مجرد، نیما یوشیج، محمد مسعود (مدیرمسئول هفتهنامه مرد امروز) و … آشنا شد و تخلص شفیق را خوشدل تهرانی برایش انتخاب کرد. ازآنپس اشعارش در روزنامههای توفیق، چلنگر و هفتهنامه مرد امروز به چاپ میرسید و هماکنون نزدیک به ۵۰ کتاب و مجله وجود دارد که اشعار و مقالات او در آنها به چاپ رسیده است. از آن جمله آقای سید محمدباقر بُرقعی در جلد دهم کتاب ۱۲ جلدی سخنوران نامی معاصر ایران بخشی از کتاب خود را به معرفی و چاپ اشعار این شاعر اختصاص داده است.
وی در ۲۶ شهریور ۱۳۹۴ چشم از جهان فروبست.
آثار :
تحفه مور
ارمغان دوست
نود سال تنهایی
۱
هر نوایی که برآید زمن از نای دل است
طبع آنگونه سراید که تمنای دل است
نیک و بد از من بیبرگ و نوا چشم مدار
در ازل هر چه دهد دست زمن پای دل است
دیدهام هیچ گهی خشک نگردید از اشک
نه مگر ریشهی این رشته به دریای دل است
اگر اصوات جگرسوز به ساز تو نبود
سحر آوای برآورده که از نای دل است
نغمهی بیهدهای مرغ شب آغاز مکن
زیروبمها نبد آنگونه که آوای دل است
گوهر عشق درخشندهتر از مهر بود
پرتو مهر هم از تابش گرمای دل است
دامنآلوده به شبنم مکن ای گل که هزار
دهد آوای که در پای چمن جای دل است
به سر زلف عروس سخن این زیب ز چیست
بهر اهل ادب این واژهی زیبای دل است
برگ غمنامهی عمر است و یا شعر شفیق
یا مگر نالهی جانسوز من از نای دل است
۲
تحفهای از مور بیمقدار گفتار من است
حاصل هفتادسال این برگ اشعار من است
ای سلیمان ادب بنشین به صحبت با فقیر
گفتگو بابی بضاعت تو نگو عار من است
گر متاع ما قضا را آب و رنگ از دست داد
تاروپودی سوده زان در قلب بیمار من است
با نگه گفتار با محبوب نامطلوب نیست
گر نمیدانی بدان این شیوه کار من است
باده صهبای غم هشیار سازد مست را
نازم آن ساقی که سر مستانه هشیار من است
چلچراغ چشم پروین بودم ایام شباب
حال هم بس روشنایی در شب تار من است
تا فلق سیمین کند از مهر سیمای سپهر
لحظه نجوا شفیق این بار پندار من است