متولد: ۱۳۷۰ مهرآباد ابرکوه
وی تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در دبستان حجاب، مدرسه راهنمایی الزهرا و دبیرستان فرزانگان مهرآباد به پایان رسانید؛ و پس از آن رشته ی مهندسی علوم و صنایع غذایی را در دانشگاه صنعتی اصفهان فرا گرفت. او در زمینه ی متن ادبی، شعر، ترانه و سرود دستی بر قلم دارد و در چند جشنواره موفق به کسب رتبه شده است. برخی از اشعار او در کتاب های منتخب اشعار به چاپ رسیده است.
” رزومه ادبی “
– عضو کانون ادبی پروین مهرآباد ابرکوه
شرکت در پنجمین همایش منطقه ای شاعران اهل بیت ع در یزد / ۱۳۹۵
شرکت در دوره ی اول و دوم متمرکز آموزش شعر در تهران / ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵
دارای سه اثر چاپ شده در اولین کتاب شعر سال بابان و کسب شماره ثبت آثار در کتابخانه ی ملی/ ۱۳۹۵
کسب رتبه تقدیری شعر در همایش کشوری شهدای گمنام میدان امیر چخماق یزد / ۱۳۹۵
پذیرفته شده در دوره پنجم شهرستان ادب / ۱۳۹۴
کسب رتبه برگزیده شعر در دومین سوگواره عاشورایی استانی داغ غزل / ۱۳۹۴
کسب رتبه برگزیده شعر در اولین سوگواره استانی یاسهای منتظر / ۱۳۹۳
راه یابی به مرحله نهایی سومین جشنواره سراسری فرهنگی – هنری تلنگر / ۱۳۹۳
کسب رتبه تقدیری شعر در هشتمین همایش فصلی اوج هنر استان یزد / ۱۳۹۲
کسب رتبه تقدیری شعر در بخش شعر نو در جایزه ادبی نسیم کانون ادبی دانشگاه صنعتی اصفهان / ۱۳۹۲
کسب رتبه سوم در مشاعره ” الف ” تا ” ی ” کانون ادبی دانشگاه صنعتی اصفهان / ۱۳۹۱
دریافت لوح یادبود از اولین جشنواره سراسری فرهنگی هنری هجرت / ۱۳۹۰
کسب رتبه برگزیده شعر با موضوع مقاومت ملل در چهارمین جشنواره استانی شعر دفاع مقدس استان یزد / ۱۳۸۹
کسب رتبه سوم رشته داستان نویسی در بیست و ششمین جشنواره مسابقات فرهنگی و هنری دانش آموزان استان یزد / ۱۳۸۷
دریافت تقدیرنامه از یادواره بین المللی خورشید ولایت / ۱۳۸۷
از اوست:
۱
“چمدان”
از دلم بود با خبر، چمدان
یار و همراه و همسفر، چمدان
در سرشتش نوشته اند انگار
طالعی زار و در به در، چمدان
در هیاهوی باد و خش خش برگ
با من از کوچه رهگذر، چمدان
دست در دست، همصدا با من
ناله میکرد بی ثمر، چمدان
روی دوشش امانت من بود
مثل یک پیک نامه بر، چمدان
اشک و خودکار و یک بغل ای کاش…
محرم راز چشمِ تر، چمدان
وقت رفتن چه تلخ فهمیدم
با نگاهی که ماند بر چمدان،
عشق گاهی میان دعواهاست
وقت اخفای عکس در چمدان!
۲
“طلوع باران”
هر شب شروع می شود این ماجرای من
یک پنجره ، هوای غم و های های من
امشب که ماه هم کمرش خم شده، ببین
ماهِ تمام، خسته شده از صدای من
یک آسمان ستاره که چشمک نمی زنند
افسرده اند از غم تلخ فضای من
تاریکیِ تمام، سیاهِ سیاه، آه…
میخواستم که نور بریزد به پای من!
از آسمان نگاه خودم را گرفته ام
در قاب، زل زده به نگاهم….خدای من!
جریان شروع می شود از چشمهای او…
باران طلوع می کند از چشمهای من…
۳
“هنوز آن خانه…..”
دو پله سمت دری که به عشق وا می شد
دو پله در دو طرف، مهر جا به جا می شد
دو پله تا بنشینی و گل بگویی و …
دوباره زمزمه ی درد و دل به پا می شد
*
صدای در زدن من، صدای پای او
صدای کش کش دمپایی و صفای او
هنوز بوی هل و چای اسطوخودوسش
میان ذهن من است و دلم برای او…
*
به یاد عصر قشنگی که چای دم می کرد
گلیم ِ توی حیاطش سبک ترم می کرد
چه روزهای قشنگی، چه حال خوبی داشت
میان خنده ولی گاه ناله هم می کرد!
*
هنوز آن در ِ چوب سترگ یادم هست
و کاج خانه ی مادربزرگ یادم هست
هنوز قصه ی شب ها و لای لایی ِ او
هنوز حبه ی انگور و گرگ یادم هست
*
هنوز یاد غزل-خنده هاش بیدار است
هنوز عکس حرم قاب ِ روی دیوار است
هنوز عینک و سجاده و مفاتیحش
کنار بقچه ی چادرنمازِ گلدار است
*
بساط ِ خانه به راه است، گرچه غم دارد
به یاد هر نفسش زنده است، دم دارد
دل اتاق هنوز از تپش نیفتاده
نشانه اش هیجانی که این قلم دارد