متولد ۱۳۱۹ شهرستان صدوق یزد
وی ملقب به “استاد قنبر” و در شعر از تخلص “حامل” استفاده میکند. اشعار وی بیشتر در قالب غزل است.
از اوست:
۱
ما که خاکستر نشین و ساکن خاکستریم
از همه بالا نشینان پای دلبر خوش تریم
این سخن گفتا شبی پروانه با اهل دلی
ما یکی را گفته ایم و دیگران را کافریم
گوشه گیران را مزن سنگ ملامت را به سر
گر سلیمانی بود ما هم همه انگشتریم
پیر این میخانه پیر سال و ماه و روز نیست
عارفی گفتا که ما از کاروان دیگریم
حامل این پیمانه از خمخانه دلدار بود
ورنه ما از ذرهای در سایه بانی کمتریم
۲
عمر خود را در ره سودای دلبر دادهایم
من نمیدانم چرا در دام دل افتاده ایم
چون ندارم جز نگاه چشم تو در چشم خویش
حلقه اشکی به پای چشم خود بنهاده ایم
کس نمیریزد شرابی او درو ن جام ما
در میان عاشقان دلداده بی باده ایم
بر دل سوزان ما یک قطره آبی کس نزد
همچو شمعی تا سحر بر پای خود ایستاده ایم
طالب دیدار ساقی حامل دیوانه بود
ما قفس بشکسته ایم و در چمن آزاده ایم
۳
حضرت عشق چراغ شب تار است هنوز
یاد آن روی خوش و چشم خمار است هنوز
به نگاهی و کلامی چو گرفتار شدیم
در دلم آرزوی قامت یار است هنوز
۴
گمنام درین میکده عصر و زمانیم
آوای نی ای نیست که پیوسته بخوانیم
گویند چرا بی خبر از خانه خویشی
معشوقه و می نیست که در خانه بمانیم