در این آفتاب خوبتر
در این آفتاب خوبترکه هزاران رنگین کمان در انتظار توگونه های خود را رنگ می کننداز چه هراسیده ای ای ماهی کوچک؟تمام کوچه های شاد
در این آفتاب خوبترکه هزاران رنگین کمان در انتظار توگونه های خود را رنگ می کننداز چه هراسیده ای ای ماهی کوچک؟تمام کوچه های شاد
مخوان اي مرغ طبع من ، دگراز باغ وگلزاران نه از وصل و نه از هجران ، نه ازعشّاق و دلداران نه از زيبا ئي
زن در تمام زندگی مال خودش نیستچون سایه پشت سر به دنبال خودش نیستحتی هوای آرزویش را ندارددنبال شادیها و آمال خودش نیست دنیایی از
می نشینم به روی مبل اتاق وَ فرو می روم درون خودم به تو هی فکر می کنم اما غافل از افت قند خون خودم
مینیــاتور آبی چشمت،قلـــم خستــــه را تکـــان داد و پشت هم هی غزل تراوش کرد،واژه هایش به شب امان داد و از خلیج نگاه تو تابید
غرور وسوسهانگیز کوههایت را به اوج منظره قلهها نخواهم داد چقدرشهرمن ای تفت،داغ و تبداری که چشمههای پرآبت مرا به تابم داد غروب سرخ و
می شدی زیباتر از گل وقت بارانی شدندر تو جاری بود احساس گلستانی شدن بود در آرامشت شور اباالفضلی نابنبض تو می زد برای خوب
نگاهم نه ، غمم را فاش کرده ابر چشمانمکه من تفسیر خیس سوره ی تنزیل بارانمبه گلدانهای خالی می کنم تقدیم شعرم راکه خالی تر
باران خبر از معرکهی عشق رساندهشور غزلی را به دل شهر کشانده از شیشهی عطری که غریبانه شکستهخون در رگ این خاک پر از زخم
من، حبـــّــــــه ی قــــــــند توام، بردار چایـــت را!حــــــل کن در آن قانـــــونِ تــــــلخ ِ انـــــزوایت را کی می رسد آلوچــــــه های چــــــشم ِ برّاقت…؟در چشم